سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرمان خدا را بر پا ندارد جز کسى که در حق مدارا نکند و خود را خوار نسازد و پى طمعها نتازد . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

 هیپوکندریا ( خود بیمار انگاری )
واژه هیپوکندریا که متشکل از دو بخش هیپو به معنای پائین و کندروس به معنای غضروف دنده ها می باشد ، ابتدا توسط یونانیان باستان مطرح شد.آنها بر این باور بودند که یک سری نشانه های بیماری درست از زیر دنده ها(شکم فوقانی) منشا می گیرد.همچنین می پنداشتند علائم روحی که غالبا با درد وناراحتی همراهند نتیجه وجود بیماری هستند.ازآن زمان برای هربیماری ناشناخته یا غیر قابل تشخیص واژه فوق یعنی hypochondria را بکار می بردند.در علم روانپزشکی به شخصی که از سلامت بدنی برخوردار است و در عین حال خود را بیمار می انگارد هیپوکندریاک یا همان خود بیمار انگار گویند.تشخیص این حالت زمانی صورت می گیرد که شخص طی حداقل شش ماه علیرغم اطمینان خاطر از لحاظ پزشکی ، خود را متقاعد نموده که بیمار است و یا می ترسد که بیمار باشد.این ترس از بیماری یا ابتلا ء به نشانه های آن ، ناخوشایند است و تاثیر منفی در روند عادی زندگی روزانه فرد دارد و نهایتا منجر به آزمایشات کلینیکی یا درمان می شود.حتی ممکن است بیمار موقتا بپذیرد که توضیح فیزیکی برای علائمی که وی بروز می دهد وجود ندارد. اصطلاحا هیپوکندریاک به فردی گفته می شود که گمان می کند بیمار است «یا تنها» تصور می کند علائمی از بیماری دارد اما واقعا هیپوکندریا یعنی نگرانی مفرط در باره سلامتی ، مانند هر تشخیص بالینی دیگر جدی است.این حالت باید «تشخیص مثبت» داده شود بدین معنا که تنها رفع ظن بیماری جسمی کافی نیست بلکه وجود یک اضطراب اغراق آمیزهم باید در فرد تشخیص داده شود.شیوع خود بیمار انگاری در زنان و مردان یکسان است و درمیان همه گروه های سنی و طبقات اجتماعی ممکن است ظاهر شود.این نوع خود بیمار انگاری در میان دانشجویان پزشکی تحت عنوان سندرم دانشجویا پزشکی شایع است و علت آن آشنائی این افراد با انواع بیماری ها ومواجه شدن با آنهاست لذا به محض مشاهده یک نشانه شبیه نشانه موجود دریک بیماری خاص دچار اضطراب و ترس خاصی می شوند.هیپوکندریازیس غالبا نوعی پاسخ به حالت های استرس و یا بیماری های روحی مانند اضطراب و افسردگی است.برای مثال شخصی ممکن است پس از مرگ یکی از دوستانش در اثر سکته قلبی ، مدت ها هرگونه احساس درد ناگهانی در قفسه سینه را به معنی وقوع اتفاق مشابه برای خود تصور کند. بهرحال زمانی که انسان دچار اضطراب روحی است ، نشانه های جسمانی نیز بروز خواهند کرد.این نوع هیپو کندریازیس معمولا موقتی و گذراست اما برخی افراد با نوع طولانی تر آن روبرو هستند که غالبا از زمان کودکی به آن مبتلا بوده اند.این افراد از سنین کودکی دچار اضطراب بودند و برای آنها نگرانی از ابتلا به بیماری به عادتی تبدیل شده که مایه استرس است.آنها بیماری را دستاویزی برای رهائی از کارهائی که باعث نگرانی شان می شود ، قرار می دهند و زمان و هزینه زیادی را برای دیدن متخصصین پزشکی صرف می کنند. علائم فیزیکی همیشه موجودند اما ممکن است عادی باشند (مانند سردرد ، درد شکم ، سرگیجه ، بی اشتهائی و...) که به غلط ، خطرناک تر از آنچه هستند تفسیر می شوند.نشانه های جسمی ممکن است متغیر یا ثابت و نیز می توانند مبهم یا کاملا اختصاصی باشند.هر چند که احتمال طولانی شدن دوره درمان وجود دارد و تمایل به داشتن نگرانی مفرط از سلامتی ممکن است کاملا از بین نرود.بهر حال بیمار مبتلا به هیپوکندریا می تواند دریابد که دچار اضطراب است و یک بیماری جدی جسمی ندارد و بتدریج از اضطراب خود بکاهد.فرد با دانستن این مطلب که خود بیمار انگار است وواقعا مبتلا به بیماری خاصی نیست ، شفا نمی یابد ، اما این آگاهی اولین قدم است.زمانی که خودبیمار انگاری در اثر یک رویداد مهم در زندگی فرد بروز می کند (برای مثال از دست دادن عزیزان) درمان به زمان کمتری نیاز دارد تا اینکه شخص همواره در مورد وجود یک بیماری جسمی ، دچار ترس و اضطراب بوده باشد.انواع موقتی هیپوکندریا که در اثر اتفاقات ناگهانی روی می دهد معمولا با مشاوره و گاه با مصرف داروهای ضد اضطراب قابل درمان است اما در مورد گروه دوم که دیرزمانی است از این ترس و نگرانی ها رنج می برند ، معمولا ، معمولا پزشکان از روند درمان آنها رضایت ندارند چراکه دائما فهرستی از علائم را متذکر می شوند که آزمایشات ، عدم وجود بیماری مربوط به آنها راتایید می کنند و این اشخاص بهیچ وجه به مرحله اطمینان کامل از سلامتی خود نمی رسند.بهر حال آنچه مسلم است در صورت بروز ناراحتی های جسمی مراجعه به پزشک متخصص ودر صورت لزوم انجام آزمایشات بهترین راه برای مطمئن شدن از احتمال وجود یا عدم وجود بیماری است و در صورت بروز نگرانی های افراطی و ترس از بیماری نیز کسب راهنمائی و مشاوره و احتمالا مصرف داروهای ضد اضطراب به تجویز پزشک اجتناب ناپذیر است.


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

خودبیمارانگاری چیست؟‌


خودبیمارانگاری‌ عبارت‌ است‌ از اختلالی‌ که‌ در آن‌ فرد اعتقاد زیادی دارد که‌ مبتلا به‌ یک‌ بیماری‌ جدی‌ یا مرگبار است‌، علی ‌رغم‌ این‌ که‌ معاینات‌ و بررسی ‌های‌ کامل پزشکی‌، هیچ‌ مشکلی‌ را نشان‌ نمی دهند.

به این ترتیب خود‌بیمارانگار یا هیپوکند‌ریاک (hypochondriac)، در اصطلاح روان‌ شناسی و روان ‌پزشکی به شخصی اطلاق می‌ شود که با وجود برخورداری از سلامت بدنی، خود را بیمار می‌ داند و همواره از دردهای خیالی شکایت می‌ کند.

این تصور خودبیمارانگارانه، زمانی بیماری تلقی می‌ شود که حدود 6 ‌ماه از آغاز آن بگذرد و با ‌وجود تایید سلامت بدن توسط پزشک، شخص هم‌ چنان بر بیمار بودن خود اصرار ‌‌ورزد و در نهایت، ترس از بیمار بودن، شخص را مدام به کلینیک ‌ها و درمانگاه‌ های مختلف جهت آزمایش و تجویز دارو بکشاند که به آن "سندرم بیمار خیالی" نیز می گویند.

چنین فردی معمولا در مورد بیماری ‌ها، تشخیص‌ و درمان‌ آن ها اطلاعات‌ زیادی‌ کسب‌ می ‌کند، زیرا به‌ پزشکان‌ زیادی‌ مراجعه‌ می کند و تحت‌ بررسی ‌های‌ زیادی‌ قرار می ‌گیرد.
علایم‌ شایع‌

شکایت‌ مداوم‌ از وجود مشکل و علایمی‌ در هر قسمتی‌ از بدن،‌ از نشانه های رایج این بیماری است. مشغولیت‌ ذهنی‌ در رابطه‌ با احتمال‌ ابتلا به‌ بیماری‌ قلبی‌ یا سرطان‌ در این‌ افراد زیاد دیده‌ می ‌شود. علایم‌ ممکن‌ است‌ تغییر کنند، اما اعتقاد فرد به‌ این‌ که‌ یک‌ بیماری‌ جدی‌ دارد، پا برجا می ‌ماند.

علایم شایعی‌ که‌ در این بیماری، بیشتر از آن ها شکایت‌ می شود عبارتند از: بی ‌خوابی‌، مشکلات‌ جنسی‌ و ناراحتی‌ گوارشی‌ مثل‌ نفخ‌، آروغ‌ زدن‌ و دل‌ پیچه‌. علایمی‌ که‌ فرد از آن ها شکایت‌ دارد، ممکن‌ است‌ تغییر کنند و بسیار اختصاصی‌، عمومی‌ یا مبهم‌ باشند.
خود‌بیمارانگار به شخصی اطلاق می‌ شود که با وجود برخورداری از سلامت بدنی، خود را بیمار می‌ داند و همواره از دردهای خیالی شکایت می‌ کند.

شخص خودبیمارانگار، همیشه دچار یک نوع وسواس فکری و ترس از وجود یک بیماری جدی در خود است. افراد خودبیمارانگار، همیشه در مورد عملکرد بدن خویش، شک و تردید دارند و مسائل ‌طبیعی مانند ‌ضربان قلب و عرق کردن، و مسائل جزئی و غیرطبیعی مانند آب ‌ریزش بینی، گلودردی ساده و یا جوش ‌ها و دمل ‌های کوچک را نشانه ‌ی یک بیماری بد در خود می‌ دانند.

آنان حتی ممکن است روی یک‌ سری اعمال مبهم و پیچیده تمرکز کنند، مثلا می ‌گویند بدن‌ مان خسته است، یا دل ‌مان درد می ‌کند.
خودبیمارانگاری

یک شکل از اختلال خودبیمارانگاری این است که افراد روی یک عضو خاص مانند کلیه‌ یا یک بیماری خاص مانند سرطان تمرکز دارند و نسبت به آن، وسواس به‌ خرج می‌ دهند و با وجود جواب منفی آزمایشات مربوطه، هیچ توجهی به کم‌ کردن اضطراب خویش ندارند و هم ‌چنان با مراجعه ‌ی مکرر، سعی‌ می ‌کنند سلامت خود را باز‌یابند.

از آن ‌جایی که این‌ گونه افراد به ‌جای مراجعه به روان ‌شناس، به‌ دنبال راه‌ هایی اشتباه برای معالجه‌ ی جسم خویش هستند (مانند مصرف قرص ‌‌های مختلف)، بنابراین نمی ‌توان آمار دقیقی از این‌ گونه افراد به ‌دست آورد، اما شیوع آن بین زن ها و مردها، یکسان می ‌باشد.‌

تشخیص بیماری هیپوکندریا، حدود 6 ‌ماه طول می ‌کشد.

افرادی که دچار این بیماری هستند، از اختلالات روانی دیگری نیز رنج می ‌برند.

دوسوم این افراد دارای افسردگی حاد، اختلال اضطراب، اختلال وسواس فکری- عملی و اضطراب فراگیر هستند.

یک بیمار‌ ‌هیپوکندریاک‌، ممکن است برای مدتی طولانی دارای علائم ‌هیپوکندریا‌ باشد، ولی بعد از آن، ممکن است برای مدتی این علائم ناپدید شوند.

تقریبا حدود یک ‌سوم این افراد به‌ طور فزاینده‌ای بهبود پیدا می‌ کنند. افرادی که از موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالاتری برخوردارند، استرس و اضطراب ‌شان‌ با روش ‌های روان‌ شناسی، به ‌راحتی قابل درمان است و نیز افرادی که دچار خودبیمارانگاری هستند، اما از سایر اختلالات شخصیت رنج‌ نمی ‌برند، ممکن است شانس بالاتری برای بهبود داشته باشند.


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

خودبیمارانگاری از اختلالات‌ روانی‌ است‌، اما علت قطعی‌ آن‌ معلوم نیست‌.

خودبیمارانگاری‌ در افرادی‌ که‌ قبلا یک‌ بیماری‌ جسمانی‌ واقعی‌ در کودکی‌ داشته ‌اند، یا ارتباط‌ نزدیکی‌ با یک‌ خویشاوند بیمار خود داشته اند، بیشتر دیده‌ می ‌شود.

با این حال، دو علت عمده ‌ی این بیماری، شامل اضطراب و افسردگی می باشد و درمان آن نیز از طریق مشاوره‌ ی روان‌ شناسی و داروهای ضداضطراب امکان ‌پذیر است.

ریشه ‌ی این بیماری چیست و چگونه شروع می‌ شود؟
هیچ‌ کس به‌ طور دقیق نمی ‌داند چرا “هیپوکندریا” پیشرفت می کند، اما عواملی وجود دارند که در این‌ باره ایفای نقش می‌ کنند.

این بیماری از اوایل بزرگسالی شروع می ‌شود و نشانه ‌های آن ممکن است مثلا ‌بعد از بیماری جدی فرد مورد علاقه و یا بعد از مرگ یک دوست صمیمی و یا اعضای خانواده رخ ‌دهد.

فشارهای روانی و استرس نیز ممکن است مزید بر علت شود. همچنین وقتی که افراد درباره‌ ی یک بیماری (مثلا سرطان) اطلاعات دقیق داشته باشند، ممکن است بر روی تفسیر خیالی آنها از علایم این بیماری در خودشان اثر بگذارد، مثلا فکر می کنند که خودشان هم سرطان دارند. لذا هر یک از این موارد ممکن است جرقه‌ ای برای شروع بیماری “هیپوکندریا” باشد.

یک سری خلق‌ و‌ خوهای شخصیتی و ارثی نیز ممکن است ‌فرد را آسیب‌ پذیر کند، مثلا افراد عصبی (‌خود منتقد، درون ‌گرا و خود شیفته) بیشتر مستعد ابتلا به خودبیمارانگاری هستند.

این عقیده که اگر فردی هیچ گونه درد و ناراحتی نداشته باشد، نشان می دهد سالم می باشد، ممکن است فرد را به این نتیجه ‌گیری اشتباه وادارد که عملکردهای بدن خود را به‌‌ عنوان علایم و نشانه ی یک بیماری تلقی کند. این ‌قبیل افراد معمولا، آستانه ‌ی تحمل پایین تری نسبت به دیگران دارند، بنابراین احساسات درونی را که دیگر افراد ممکن است ‌حتی آن‌ ها را احساس نکنند، به ‌خوبی درک و لمس می ‌کنند.

عوامل تشدید کننده ‌ی خودبیمارانگاری
عواملی که باعث می ‌شوند ‌شخص خودبیمارانگار با‌ وجود آن ‌که پزشک از سلامت او مطمئن شده، باز هم به نگرانی خویش در مورد بیماری ادامه دهد، عبارتند از:

عوامل فیزیولوژیک

شامل علایم جسمی است که موجب می ‌شود شخص فکر کند بیمار ‌است. در این حالت نه ‌تنها زمانی که پزشک به آنها می ‌گوید ‌بیمار نیستند، آن احساس از بین نمی ‌رود، بلکه گاهی بدتر نیز می‌ شود. مثلا اضطراب، بسیاری از علایم جسمی را باعث می شود که شامل افزایش ضربان قلب، تنگی نفس، احساس خفگی، درد سینه، گیجی، تاری دید، آشفتگی ،زدن جوش‌، افزایش تعریق بدن، دهان خشک، اختلال در عملکرد هضم غذا، سفت شدن ماهیچه‌ ها (که ممکن است در اثر درد، لرزش و خستگی به‌ وجود آید) است.

هر چقدر بیمار نسبت به سلامت خود حساسیت نشان ‌دهد، این علایم بیشتر بروز می ‌کنند و موجب می ‌شوند که بیمار نیز نسبت به عقیده‌ ی خویش پای ‌بندتر شود.

عوامل ادراکی

شامل این موضوع می ‌شود که بیمار در مورد مسائل مربوط به سلامت خویش، چگونه فکر کند.

وقتی اضطراب بیمار زیاد می ‌شود، او به‌ دنبال اطلاعاتی برای تصدیق و یا رد ترس خود می ‌گرد‌د و سعی‌ می‌ کند فکر کند بیمار است تا این ‌که سالم، و این در حالی ا‌ست که او بیمار نیست.

عوامل رفتاری

افراد دچار خودبیمارانگاری، هر نوع شک و شبهه ‌ای را در مورد به خطر افتادن سلامت خویش، جدی تلقی می کنند. آنان می ‌خواهند اطمینان حاصل کنند که بیمار نیستند و اگر پزشک به آنان تضمین ندهد، به‌ دنبال راه‌ های دیگری می ‌گردند و در آخر، راهی را در پیش می ‌گیرند که موجب اضطراب ‌شان‌ می‌ شود، مثلا کسی که فکر می‌ کند ورزش موجب سرطان کلیه می ‌شود، از انجام آن اجتناب می ‌ورزد و هیچ ‌گاه متقاعد نمی ‌شود که ورزش کردن، برا‌یش سودمند است.

درمان خودبیمارانگاری
فرد هیپوکندریا معمولا توسط یک پزشک عمومی که از یک روان ‌شناس کمک می‌ گیرد، مورد معالجه قرار می گیرد.

اولین قدم برای درمان این است که مطمئن شوید ‌هیچ‌ گونه مشکل جسمی مانند بیماری، جراحت و … در فرد بیمار وجود ندارد.

وجود اختلالاتی مانند افسردگی، اضطراب و وسواس در فرد بیمار، باید با استفاده از روان ‌درمانی و سپس دارو درمانی، مورد معالجه قرار گیرند.

سعید عبدالملکی – روان ‌شناس

ماهنامه شادکامی – شماره 59


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

هیپوکندریازیس غالبا نوعی پاسخ به حالت های استرس و یا بیماری های روحی مانند اضطراب و افسردگی است.برای مثال شخصی ممکن است پس از مرگ یکی از دوستانش در اثر سکته قلبی ، مدت ها هرگونه احساس درد ناگهانی در قفسه سینه را به معنی وقوع اتفاق مشابه برای خود تصور کند. بهرحال زمانی که انسان دچار اضطراب روحی است ، نشانه های جسمانی نیز بروز خواهند کرد.این نوع هیپو کندریازیس معمولا موقتی و گذراست اما برخی افراد با نوع طولانی تر آن روبرو هستند که غالبا از زمان کودکی به آن مبتلا بوده اند.این افراد از سنین کودکی دچار اضطراب بودند و برای آنها نگرانی از ابتلا به بیماری به عادتی تبدیل شده که مایه استرس است.آنها بیماری را دستاویزی برای رهائی از کارهائی که باعث نگرانی شان می شود ، قرار می دهند و زمان و هزینه زیادی را برای دیدن متخصصین پزشکی صرف می کنند. علائم فیزیکی همیشه موجودند اما ممکن است عادی باشند (مانند سردرد ، درد شکم ، سرگیجه ، بی اشتهائی و...) که به غلط ، خطرناک تر از آنچه هستند تفسیر می شوند.نشانه های جسمی ممکن است متغیر یا ثابت و نیز می توانند مبهم یا کاملا اختصاصی باشند.هر چند که احتمال طولانی شدن دوره درمان وجود دارد و تمایل به داشتن نگرانی مفرط از سلامتی ممکن است کاملا از بین نرود.بهر حال بیمار مبتلا به هیپوکندریا می تواند دریابد که دچار اضطراب است و یک بیماری جدی جسمی ندارد و بتدریج از اضطراب خود بکاهد.فرد با دانستن این مطلب که خود بیمار انگار است وواقعا مبتلا به بیماری خاصی نیست ، شفا نمی یابد ، اما این آگاهی اولین قدم است.زمانی که خودبیمار انگاری در اثر یک رویداد مهم در زندگی فرد بروز می کند (برای مثال از دست دادن عزیزان) درمان به زمان کمتری نیاز دارد تا اینکه شخص همواره در مورد وجود یک بیماری جسمی ، دچار ترس و اضطراب بوده باشد.انواع موقتی هیپوکندریا که در اثر اتفاقات ناگهانی روی می دهد معمولا با مشاوره و گاه با مصرف داروهای ضد اضطراب قابل درمان است اما در مورد گروه دوم که دیرزمانی است از این ترس و نگرانی ها رنج می برند ، معمولا ، معمولا پزشکان از روند درمان آنها رضایت ندارند چراکه دائما فهرستی از علائم را متذکر می شوند که آزمایشات ، عدم وجود بیماری مربوط به آنها راتایید می کنند و این اشخاص بهیچ وجه به مرحله اطمینان کامل از سلامتی خود نمی رسند.بهر حال آنچه مسلم است در صورت بروز ناراحتی های جسمی مراجعه به پزشک متخصص ودر صورت لزوم انجام آزمایشات بهترین راه برای مطمئن شدن از احتمال وجود یا عدم وجود بیماری است و در صورت بروز نگرانی های افراطی و ترس از بیماری نیز کسب راهنمائی و مشاوره و احتمالا مصرف داروهای ضد اضطراب به تجویز پزشک اجتناب ناپذیر است.


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

هیپوکندریا ( خود بیمار انگاری )
واژه هیپوکندریا که متشکل از دو بخش هیپو به معنای پائین و کندروس به معنای غضروف دنده ها می باشد ، ابتدا توسط یونانیان باستان مطرح شد.آنها بر این باور بودند که یک سری نشانه های بیماری درست از زیر دنده ها(شکم فوقانی) منشا می گیرد.همچنین می پنداشتند علائم روحی که غالبا با درد وناراحتی همراهند نتیجه وجود بیماری هستند.ازآن زمان برای هربیماری ناشناخته یا غیر قابل تشخیص واژه فوق یعنی hypochondria را بکار می بردند.در علم روانپزشکی به شخصی که از سلامت بدنی برخوردار است و در عین حال خود را بیمار می انگارد هیپوکندریاک یا همان خود بیمار انگار گویند.تشخیص این حالت زمانی صورت می گیرد که شخص طی حداقل شش ماه علیرغم اطمینان خاطر از لحاظ پزشکی ، خود را متقاعد نموده که بیمار است و یا می ترسد که بیمار باشد.این ترس از بیماری یا ابتلا ء به نشانه های آن ، ناخوشایند است و تاثیر منفی در روند عادی زندگی روزانه فرد دارد و نهایتا منجر به آزمایشات کلینیکی یا درمان می شود.حتی ممکن است بیمار موقتا بپذیرد که توضیح فیزیکی برای علائمی که وی بروز می دهد وجود ندارد. اصطلاحا هیپوکندریاک به فردی گفته می شود که گمان می کند بیمار است «یا تنها» تصور می کند علائمی از بیماری دارد اما واقعا هیپوکندریا یعنی نگرانی مفرط در باره سلامتی ، مانند هر تشخیص بالینی دیگر جدی است.این حالت باید «تشخیص مثبت» داده شود بدین معنا که تنها رفع ظن بیماری جسمی کافی نیست بلکه وجود یک اضطراب اغراق آمیزهم باید در فرد تشخیص داده شود.شیوع خود بیمار انگاری در زنان و مردان یکسان است و درمیان همه گروه های سنی و طبقات اجتماعی ممکن است ظاهر شود.این نوع خود بیمار انگاری در میان دانشجویان پزشکی تحت عنوان سندرم دانشجویا پزشکی شایع است و علت آن آشنائی این افراد با انواع بیماری ها ومواجه شدن با آنهاست لذا به محض مشاهده یک نشانه شبیه نشانه موجود دریک بیماری خاص دچار اضطراب و ترس خاصی می شوند.هیپوکندریازیس غالبا نوعی پاسخ به حالت های استرس و یا بیماری های روحی مانند اضطراب و افسردگی است.برای مثال شخصی ممکن است پس از مرگ یکی از دوستانش در اثر سکته قلبی ، مدت ها هرگونه احساس درد ناگهانی در قفسه سینه را به معنی وقوع اتفاق مشابه برای خود تصور کند. بهرحال زمانی که انسان دچار اضطراب روحی است ، نشانه های جسمانی نیز بروز خواهند کرد.این نوع هیپو کندریازیس معمولا موقتی و گذراست اما برخی افراد با نوع طولانی تر آن روبرو هستند که غالبا از زمان کودکی به آن مبتلا بوده اند.این افراد از سنین کودکی دچار اضطراب بودند و برای آنها نگرانی از ابتلا به بیماری به عادتی تبدیل شده که مایه استرس است.آنها بیماری را دستاویزی برای رهائی از کارهائی که باعث نگرانی شان می شود ، قرار می دهند و زمان و هزینه زیادی را برای دیدن متخصصین پزشکی صرف می کنند. علائم فیزیکی همیشه موجودند اما ممکن است عادی باشند (مانند سردرد ، درد شکم ، سرگیجه ، بی اشتهائی و...) که به غلط ، خطرناک تر از آنچه هستند تفسیر می شوند.نشانه های جسمی ممکن است متغیر یا ثابت و نیز می توانند مبهم یا کاملا اختصاصی باشند.هر چند که احتمال طولانی شدن دوره درمان وجود دارد و تمایل به داشتن نگرانی مفرط از سلامتی ممکن است کاملا از بین نرود.بهر حال بیمار مبتلا به هیپوکندریا می تواند دریابد که دچار اضطراب است و یک بیماری جدی جسمی ندارد و بتدریج از اضطراب خود بکاهد.فرد با دانستن این مطلب که خود بیمار انگار است وواقعا مبتلا به بیماری خاصی نیست ، شفا نمی یابد ، اما این آگاهی اولین قدم است.زمانی که خودبیمار انگاری در اثر یک رویداد مهم در زندگی فرد بروز می کند (برای مثال از دست دادن عزیزان) درمان به زمان کمتری نیاز دارد تا اینکه شخص همواره در مورد وجود یک بیماری جسمی ، دچار ترس و اضطراب بوده باشد.انواع موقتی هیپوکندریا که در اثر اتفاقات ناگهانی روی می دهد معمولا با مشاوره و گاه با مصرف داروهای ضد اضطراب قابل درمان است اما در مورد گروه دوم که دیرزمانی است از این ترس و نگرانی ها رنج می برند ، معمولا ، معمولا پزشکان از روند درمان آنها رضایت ندارند چراکه دائما فهرستی از علائم را متذکر می شوند که آزمایشات ، عدم وجود بیماری مربوط به آنها راتایید می کنند و این اشخاص بهیچ وجه به مرحله اطمینان کامل از سلامتی خود نمی رسند.بهر حال آنچه مسلم است در صورت بروز ناراحتی های جسمی مراجعه به پزشک متخصص ودر صورت لزوم انجام آزمایشات بهترین راه برای مطمئن شدن از احتمال وجود یا عدم وجود بیماری است و در صورت بروز نگرانی های افراطی و ترس از بیماری نیز کسب راهنمائی و مشاوره و احتمالا مصرف داروهای ضد اضطراب به تجویز پزشک اجتناب ناپذیر است.


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

عوامل ایجاد اختلال خودبیمارانگاری
خودبیمارانگاری از اختلالات‌ روانی‌ است‌، اما علت قطعی‌ آن‌ معلوم نیست‌.

خودبیمارانگاری‌ در افرادی‌ که‌ قبلا یک‌ بیماری‌ جسمانی‌ واقعی‌ در کودکی‌ داشته ‌اند، یا ارتباط‌ نزدیکی‌ با یک‌ خویشاوند بیمار خود داشته اند، بیشتر دیده‌ می ‌شود.

با این حال، دو علت عمده ‌ی این بیماری، شامل اضطراب و افسردگی می باشد و درمان آن نیز از طریق مشاوره‌ ی روان‌ شناسی و داروهای ضداضطراب امکان ‌پذیر است.

ریشه ‌ی این بیماری چیست و چگونه شروع می‌ شود؟
هیچ‌ کس به‌ طور دقیق نمی ‌داند چرا "هیپوکندریا" پیشرفت می کند، اما عواملی وجود دارند که در این‌ باره ایفای نقش می‌ کنند.

این بیماری از اوایل بزرگسالی شروع می ‌شود و نشانه ‌های آن ممکن است مثلا ‌بعد از بیماری جدی فرد مورد علاقه و یا بعد از مرگ یک دوست صمیمی و یا اعضای خانواده رخ ‌دهد.

فشارهای روانی و استرس نیز ممکن است مزید بر علت شود. همچنین وقتی که افراد درباره‌ ی یک بیماری (مثلا سرطان) اطلاعات دقیق داشته باشند، ممکن است بر روی تفسیر خیالی آنها از علایم این بیماری در خودشان اثر بگذارد، مثلا فکر می کنند که خودشان هم سرطان دارند. لذا هر یک از این موارد ممکن است جرقه‌ ای برای شروع بیماری "هیپوکندریا" باشد.

یک سری خلق‌ و‌ خوهای شخصیتی و ارثی نیز ممکن است ‌فرد را آسیب‌ پذیر کند، مثلا افراد عصبی (‌خود منتقد، درون ‌گرا و خود شیفته) بیشتر مستعد ابتلا به خودبیمارانگاری هستند.

این عقیده که اگر فردی هیچ گونه درد و ناراحتی نداشته باشد، نشان می دهد سالم می باشد، ممکن است فرد را به این نتیجه ‌گیری اشتباه وادارد که عملکردهای بدن خود را به‌‌ عنوان علایم و نشانه ی یک بیماری تلقی کند. این ‌قبیل افراد معمولا، آستانه ‌ی تحمل پایین تری نسبت به دیگران دارند، بنابراین احساسات درونی را که دیگر افراد ممکن است ‌حتی آن‌ ها را احساس نکنند، به ‌خوبی درک و لمس می ‌کنند.

عوامل تشدید کننده ‌ی خودبیمارانگاری
عواملی که باعث می ‌شوند ‌شخص خودبیمارانگار با‌ وجود آن ‌که پزشک از سلامت او مطمئن شده، باز هم به نگرانی خویش در مورد بیماری ادامه دهد، عبارتند از:

عوامل فیزیولوژیک

شامل علایم جسمی است که موجب می ‌شود شخص فکر کند بیمار ‌است. در این حالت نه ‌تنها زمانی که پزشک به آنها می ‌گوید ‌بیمار نیستند، آن احساس از بین نمی ‌رود، بلکه گاهی بدتر نیز می‌ شود. مثلا اضطراب، بسیاری از علایم جسمی را باعث می شود که شامل افزایش ضربان قلب، تنگی نفس، احساس خفگی، درد سینه، گیجی، تاری دید، آشفتگی ،زدن جوش‌، افزایش تعریق بدن، دهان خشک، اختلال در عملکرد هضم غذا، سفت شدن ماهیچه‌ ها (که ممکن است در اثر درد، لرزش و خستگی به‌ وجود آید) است.

هر چقدر بیمار نسبت به سلامت خود حساسیت نشان ‌دهد، این علایم بیشتر بروز می ‌کنند و موجب می ‌شوند که بیمار نیز نسبت به عقیده‌ ی خویش پای ‌بندتر شود.

عوامل ادراکی

شامل این موضوع می ‌شود که بیمار در مورد مسائل مربوط به سلامت خویش، چگونه فکر کند.

وقتی اضطراب بیمار زیاد می ‌شود، او به‌ دنبال اطلاعاتی برای تصدیق و یا رد ترس خود می ‌گرد‌د و سعی‌ می‌ کند فکر کند بیمار است تا این ‌که سالم، و این در حالی ا‌ست که او بیمار نیست.

عوامل رفتاری

افراد دچار خودبیمارانگاری، هر نوع شک و شبهه ‌ای را در مورد به خطر افتادن سلامت خویش، جدی تلقی می کنند. آنان می ‌خواهند اطمینان حاصل کنند که بیمار نیستند و اگر پزشک به آنان تضمین ندهد، به‌ دنبال راه‌ های دیگری می ‌گردند و در آخر، راهی را در پیش می ‌گیرند که موجب اضطراب ‌شان‌ می‌ شود، مثلا کسی که فکر می‌ کند ورزش موجب سرطان کلیه می ‌شود، از انجام آن اجتناب می ‌ورزد و هیچ ‌گاه متقاعد نمی ‌شود که ورزش کردن، برا‌یش سودمند است.

درمان خودبیمارانگاری
فرد هیپوکندریا معمولا توسط یک پزشک عمومی که از یک روان ‌شناس کمک می‌ گیرد، مورد معالجه قرار می گیرد.

اولین قدم برای درمان این است که مطمئن شوید ‌هیچ‌ گونه مشکل جسمی مانند بیماری، جراحت و ... در فرد بیمار وجود ندارد.

وجود اختلالاتی مانند افسردگی، اضطراب و وسواس در فرد بیمار، باید با استفاده از روان ‌درمانی و سپس دارو درمانی، مورد معالجه قرار گیرند.


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

خود بیمارانگاری
شاید برای همگی ما اتفاق افتاده باشد که با ایجاد کوچک ترین دردی در یکی از اعضای بدنمان به این فکر کنیم که دچار یک بیماری خطرناک شده ایم؛ نوعی بیماری که شاید هیچ راه علاجی نداشته باشد.

«خود بیمارانگاری» اختلالی است که خیلی از افراد را در دوره ای از زندگی درگیر خود می کند و شروع آن به این صورت است که علائم بسیار جزیی درد از قبیل تپش قلب، گرفتگی عضلات، رگ های دردناک، سرفه های گهگاهی، یک زخم کوچک و... باعث می شوند که فرد فکر کند دچار یک اختلال شدید قلبی، سرطان و... شده است. این تفاسیر نادرست باعث می شوند که افراد مبتلا به این اختلال مدام انواع هراس ها و اضطراب ها را تجربه کنند. هزینه کردن مقدار زیادی پول برای انواع آزمایش ها و معاینات پزشکی برای اطمینان بیمار و همچنین تصدیق پزشکان مبنی بر این که هیچ خطری فرد را تهدید نمی کند و او کاملاً سالم است نیز او را از شر اضطراب ها و وسواس های فکری راحت نمی کند.


خود بیمارانگاری اختلالی است که خیلی از افراد را در دوره ای از زندگی درگیر خود می کند و شروع آن به این صورت است که علائم بسیار جزئی درد از قبیل تپش قلب، گرفتگی عضلات، رگ های دردناک، سرفه های گهگاهی، یک زخم کوچک و... باعث می شوند که فرد فکر کند دچار یک اختلال شدید قلبی، سرطان و... شده است.
این اشتغال ذهنی بیمارگونه باعث می شود که این افراد در روابطشان با خانواده دچار مشکلات فراوانی شوند، زیرا آنها مُصر هستند که خانواده به دنبال پیگیری های پزشکی این افراد باشند و آنها را تنها نگذارند، برای همین خانواده این بیماران بعد از مدتی با این افراد مشکلات جدی پیدا می کنند. سوای مشکلات خانوادگی، این افراد در محیط شغلی نیز دچار مسائل زیادی می شوند و کارکردهای شغلی آنها کاهش می یابد. «خود بیمارانگاری» در هر سنی ممکن است بروز کند ولی بیشتر کسانی که با آن درگیر می شوند، بزرگسالان هستند. اگرچه ممکن است بعضی از آنها بهبود یابند ولی ادامه روند آن تا دوران میانسالی و پیری، باعث بروز انواع  اختلالات خلقی  مثل افسردگی  در این بیماران می شود. البته نگرانی در مورد بیماری در دو جنس زن و مرد متفاوت است. امروزه اکثر زنان نسبت به بیماری سرطان سینه  استرس شدیدی دارند، در حالی که بیشتر مردان ترس از ابتلا به سکته قلبی  و سرطان پروستات دارند. ترس از مرگ و پیری زودرس نیز ممکن است تمامی افراد (چه زن و چه مرد) را تهدید کند.

این بیماری حداقل به مدت شش ماه طول می کشد و میزان شیوع آن در کل جمعیت، یک تا پنج درصد است. طبق گزارش های کلینیک های درمانی ? تا ? درصد بیماران سرپایی مراجعه کننده به بخش های مراقبت های اولیه، مبتلا به خودبیمارانگاری هستند. البته بیماری های دیگری در نتیجه این بیماری ممکن است فرد را تهدید کند. از قبیل وسواس ،  اضطراب ، اختلال وحشت زدگی و افسردگی. انواع توهم ها و حملات توأم با وحشت زدگی این افراد را تهدید می کنند. راه کمک به این افراد باید در قدم اول اقدامات پیشگیری کننده برای آنها باشد. اولین قدم این است که نباید در کنار آنها راجع به بیماری های جدی و تهدید کننده صحبت کرد، زیرا اگر سابقه از دست دادن یکی از والدین یا یکی از اطرافیان را داشته باشند یا در کودکی دچار یک بیماری سخت شده باشند، صحبت در مورد این بیماری ها بر نگرانی و اضطراب آنها می افزاید.

یکی دیگر از اقدامات حمایت کننده در مورد درمان این افراد، روانکاوی است. دکتر منصور بهرامی روان شناس و عضو هیئت تحلیل رفتار متقابل در این رابطه می گوید: «به وسیله روش روانکاوی، مشخص می شود که سرچشمه این بیماری از کجا ناشی می شود. ممکن است این بیماران در کودکی مورد نوازش های مکرر والدین قرار گرفته باشند و با احساس کوچک ترین دردی توجه همه را به سوی خود جلب کرده باشند. اصولاً تمارض و جلب کردن توجه دیگران باعث می شود که این بیماران رفته رفته خود به این باور برسند که دچار یک بیماری وخیم شده اند. از طریق روانکاوی و پیدا کردن منبع این اختلال می توان به این بیماران کمک کرد تا از طریق بینش منطقی به این نتیجه برسند که افکار آنها در مورد یک بیماری بیشتر به توهم نزدیک است تا واقعیت.»


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

نشانه های قبل از خودکشی چیست؟
چرا خودکشی ؟
آگاهی از نشانه های قبل ازخودکشی بسیار مهم است . چون اگر این نشانه ها را در فردی متوجه شدیم به سادگی از کنار آن نگذریم بلکه با دقت ، مواظب و مراقب وی باشیم و در صورت لزوم او را برای مصاحبه روانی آماده کنیم و یا موضوع را با یک مشاور متخصص مطرح و راهنمایی لازم را دریافت نماییم، و یا برای اقدامات پیشگیرانه و درمان ، آنچه را که لازم است انجام دهیم . مهم ترین نشانه های قبل از خودکشی عبارت اند از :
1- معمولاً فرد در فکر پایان دادن به زندگی خود است ؛ اغلب در فکر فرو می رود ؛ نسبت به خود و زندگی واطرافیان بی توجه و بی تفاوت می گردد.
2- فردی که می خواهدخودکشی کند، گاهی در صحبت های خود به این نکته اشاره می کند و یا اظهار می دارد که در آینده ممکن است حضور نداشته باشد ( با بیان جملاتی مثل این که " اگر من در بین شما نباشم شما چه خواهید کرد"؟ )
3- آنچه را که اغلب دوست داشته و مورد علاقه او بوده است و برای به دست آوردن آن تلاش فراوان و زحمت زیادی کشیده ، به دیگران می بخشد.
4- ابزار یا وسیله ای را برای انجامخودکشی موفق می خرد و ممکن است به طرق گوناگون آن را از دیگران پنهان نماید ؛ به طوری که اگر دیگران آن وسیله را ببینند تعجب خواهند کرد و اگر از وی پرسیده شود که آن وسیله را برای چه منظوری خریده است با دلایلی ساختگی خواهد گفت برای انجام کاری خاص آن وسیله را خریده است. 5- اکثراً از احساس نارضایتی خود از زندگی و بی وفایی ها سخن می گوید و در همین زمینه به آن چه که از دست داده اشاره می کند مانند: از دست دادن اعتماد به نفس ، از دست دادن دوستان ، از دست دادن کار و...
6- گاهی مقدار زیادی دارو جمع آوری می کند.
7- تغییر رفتار و شخصیت فردی که می خواهد خودکشی کند واضح و مشخص است، به گونه ای که نزدیکان و اطرافیان متوجه این تغییر رفتار و شخصیت وی می گردند.
8- در مواردی که فرد تصمیم جدی برای خودکشی می گیرد، شدیداً افسرده می شود و به طور کاملاً مشخصی سست و کم انرژی می شود.
9- به فعالیت های روزمره اجتماعی، تحصیلی، کاری خود بی توجه می شود ؛ به طوری که گاهی دیگران چنین فکر می کنند که این فرد خود را لوس کرده است.
10- درمورد مرگ و زندگی بعد از مرگ زیاد صحبت می کند.
11- از دوستان و خانواده کناره گیری می کند.
همانگونه که اشاره گردید این حالات را باید جدی گرفت و حتی وی را در بیمارستان بستری کرد ، و تحت نظر و مراقبت های لازم قرار داد.
روش های معمولی خودکشی
مهم ترین و رایج ترین روش هایی که در خودکشی به کار گرفته می شوند عبارت اند از:
1- غرق کردن خود در آب: مانند دریا، رودخانه و ... لازم است در مورد افرادی که در دریا و یا رودخانه غرق می شوند بیشتر تحقیق نمود، چرا که این گونه مرگ و میرهای ناشی از غرق شدن می تواند نوعی خودکشی تلقی گردد.
2- بریدن رگ دست و یا رگ های دیگر بدن خود
3- بریدن گردن و یا حنجره خود
4- پرت کردن و یا انداختن خود بر روی کارد، چاقو و یا اجسام تیز و برنده
5- خودکشی با اسلحه گرم مانند کلت یا تفنگ
6- خودکشی با داروهای کشنده و یا سم
7- خودکشی به وسیله استفاده از خودرو و با تصادف عمدی
8- پرت کردن خود از ساختمان های بلند
9- خودسوزی با نفت، بنزین و دیگر مواد آتش زا
10- خودکشی با گاز
11- خودکشی با ریسمان ، مانند طناب دار
12- خودکشی به طریقه انداختن خود در جایی که حیوانات درنده زندگی می کنند و یا قرار دارند.


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

ناخن جویدن در کودکان
عادتی برای کاهش تنش
بسیاری از والدین زمانی که می بینند فرزندشان در حال جویدن ناخن هایش است ناراحت، آزرده و خشمگین می شوند و مدام به او تذکر می دهند که: «ما نگران سلامتی و بهداشت تو هستیم و نمی خواهیم در آینده انگشتانی زشت داشته باشی.» بیشتر آنان بر این باورند کودکانی که ناخن می جوند، دچار فشار عصبی و اضطراب  شده اند و سعی دارند با این عمل خود تشویش و دلهره خود را کاهش دهند. آنها همچنین نگران این موضوع هستند که این رفتار در کودکانشان به صورت عادتی درآید که در آینده به سختی بتوانند آن را ترک کنند. منظور از عادت، رفتاری مقاوم شده است که بارها و بارها تکرار می شود. یک عادت ممکن است گاه به عنوان یک سرگرمی و گاه به عنوان راهی برای رهایی از اضطراب های روزانه کودک انتخاب شود. اغلب کودکان و نوجوانان در طی دوران رشد خود، عادات و رفتارهای گوناگونی را تجربه می کنند که مورد تأیید والدین و اطرافیان شان نیست؛ مثل  مکیدن شست ، انگشت در بینی کردن، مو تاب دادن، چرخیدن های متوالی در اتاق. آنان این عادات را کاملاً غیرارادی و ناخودآگاهانه انجام می دهند و به هیچ وجه قصدشان آزردن و برانگیختن دیگران نیست. در این گونه موارد انتخاب شیوه مقابله و رویارویی با آن مشکل از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا می تواند تأثیر زیادی بر روند درمان یا وخیم تر شدن اوضاع گذارد.
زمانی که دست فرزندتان به سوی دهانش بالا می رود، دقت کنید و محرک هایی را که موجب این عمل در کودک شده است بهتر ارزیابی کنید. شاید او در همان لحظه به کاری که باید انجام دهد و برایش مشکل است فکر می کند.
زمینه ها و رشد
از آنجایی که والدین این کودکان هم در دوران کودکی خود چنین عادتی داشته اند و دوقلوها نیز گاهی به طور هم زمان شروع به ناخن جویدن می کنند، می توان به این نتیجه رسید که این مشکل و عادت می تواند تا حدی ژنتیکی باشد. البته باید در نظر داشت، کودکان مقلدان بسیار ماهری هستند و با مشاهده یکی از اطرافیان خود که ناخنش را می جود ممکن است تصور کنند که این کار خوشایند و لذت بخش است و آنان هم شروع به جویدن ناخن هایشان کنند. به همین دلیل عوامل محیطی هم می تواند در بروز این اختلال مؤثر باشد.
تحقیقات نشان می دهد که تقریباً 38 درصد کودکان 6-4 ساله ناخن هایشان را می جوند. این عادت تا 10 سالگی به اوج خود می رسد و در مواردی تا 60 درصد کودکان افزایش می یابد. همچنین بیشترین میزان ناخن جویدن در پسران 14-13 ساله (62 درصد) مشاهده می شود. ناخن جویدن در دختران حدود 11 سالگی به بیشترین حد خود (51 درصد) می رسد. آمارها بیانگر این موضوع هستند که تقریباً 20 درصد نوجوانان کماکان درگیر این مشکل هستند و 20-10 درصد این عده نیز تا بزرگسالی عادت ناخن جویدن را حفظ می کنند.
علل ناخن جویدن
چرا دست کودکی به سمت دهانش بالا می رود؟ گروهی از پزشکان بر این باورند که همیشه علت خاصی برای عادات گوناگون وجود ندارد، بلکه گاهی آنها رفتارهای آموخته شده ای هستند که تنها پیامدهای مثبت و خوشایندی برای کودک (یا نوجوان) داشته اند. مثلاً می توانید زمانی که دست فرزندتان به سوی دهانش بالا می رود، دقت کنید و محرک هایی را که موجب این عمل در کودک شده است بهتر ارزیابی کنید. شاید او در همان لحظه به کاری که باید انجام دهد و برایش مشکل است فکر می کند؛ می توانید خیلی ملایم از او بپرسید آیا می داند دستش را به دهان برده است ؟
از جمله دلایل رایجی که موجب ناخن جویدن در کودکان و نوجوانان می شود، اینست که بچه ها درصدد کاستن از فشارهای عصبی و تنش های روزانه خود هستند. آنها از این طریق سعی می کنند با هیجانات و بحران های عاطفی درونی شان به مقابله برخیزند. از این رو گروهی از روان شناسان بر این باورند که نفس «جویدن ناخن» عادتی زشت و ناپسند نیست، بلکه تنها مفری برای رهایی از تنش و استرس در کودک است. همه ما لحظات بحرانی و ناخوشایندی را در زندگی تجربه کرده ایم و شدیداً تحت تاثیر شرایط ناگوار قرار گرفته ایم. برای کاستن از تنش های روزانه به افراد بالغ توصیه می شود از روش های کاهش استرس  و اضطراب ، آرام سازی عضلانی، پیاده روی، یوگا و حرکات ورزشی آرام استفاده کنند. اما کودکان برای آرام سازی هیجانات تندشان روش های خاص خود را دارند.
گاهی والدین از خود می پرسند چرا یک کودک باید فشار عصبی داشته باشد. آیا مگر دوران کودکی دوران فراغت، بازی و بی خیالی نیست؟ اگر کودکی بنا به دلایلی عصبی، تندخو و پریشان شود، این موضوع ناشی از خطا و اشتباه والدین و اطرافیان اوست؟ پاسخ هر دو سؤال «منفی» است.
دوران کودکی همچون بزرگسالی، توأم با استرس ها و فشارهای روانی گوناگونی است. بزرگ شدن کاری بس دشوار و مشکل است. والدین نمی توانند و به عبارتی نباید جلوی تمامی فشارها و نگرانی های زندگی را برای کودک بگیرند. هر کودک باید سعی کند روشی برای کاستن از بار هیجانات و عواطف تند خود انتخاب کند که هم موجب راحتی و آرامش خیال او شود و هم مورد قبول خانواده، اجتماع و شخصیت خود او باشد.


سه شنبه 90 فروردین 9 , ساعت 8:42 عصر

لجـــــاجت و کـــج خلقـــــــــــی
 لجاجت و کمشکـــــلات اجتماعــــــی
وقتی که کودک راه رفتن و تکلم را بیاموزد، روش های بیان مشکلات هیجانی وی توسعه می یابد. در این حال ممکن است مشکلات هیجانی خود را از راه  تخریب و عدم تحرک و مخالفت جویی و منفی کاری و مانند اینها ابراز کند. در دو تا سه سالگی کودک گاهی رفتارهایی دارد که مورد قبول خانواده نیست. والدین باید پیروی از مقررات اجتماعی را به کودک بیاموزند . اگر خواسته والدین عاقلانه و متناسب باشد و نیاز کودک به محبت را ارضاء کند ، کودک به تدریج تحت کنترل درخواهد آمد. اما اگر الزام والدین شدید و ابراز محبت آنها به صورت صحیحی نباشد ، طفل ممکن است که رفتارهای ناهنجار این دوره را تشدید کند و امکان دارد که این ناهنجاری ها در او تثبیت شوند. طفل خردسالی که از او انتظارات زیادی دارند و یا نسبت به وی محبت کمی ابرازشده به دو شکل واکنش نشان می دهد : اولاً ممکن است نهایت کوشش خود را با توانایی محدودی که دارد، برای انجام تقاضاهای والدین به کار برد و به یک کودک در خود فرو رفته مبدل شود . ثانیاً امکان دارد کودک سرکشی بار آید. سرکش بودن طفل ممکن است به شکل غیر فعال و یا به صورت پرخاشگری باشد.
هرگاه از طفلی که به شکل غیر فعال سرکش باشد بخواهند تا کاری را انجام دهد، با خوشرویی قبول می کند ولی  به حدی در انجام آن کار تعلل می ورزد که هرگز آن کار انجام نمی شود. در صورتی که بیشتر اطفال سرکش مهاجم آشکارا از دستورات سرپیچی می کنند. ولی در هر دو حال، والدین نمی توانند به انتظارات خود در مورد کودکشان جامه ی عمل بپوشانند. کودک سرکش مهاجم در مورد هر چیز که از وی خواسته شود، مخالفت شدید نشان می دهد و به نظر می رسد که مجازات برای چنین کودکی مؤثر نخواهد بود. او در قبال کوششهایی که برای اصلاحش به کار می رود، مقاومت نشان می دهد و ظاهراً در برابر خشم والدین بی اعتناست. منفی کاری او به صورت فعالیت های خرابکارانه خود نمایی می کند. به نحوی که اعمال مزبور به مراتب شدیدتر از اعمال کودکانه همسن وسالان وی است . رابطه اش با سایر کودکان دشوار است و اغلب منجر به زد و خورد و کشمکش می شود. چنین کودکی بیش از اندازه ، خودبین و قدرت طلب است . کودک غیرفعال سرکش ظاهراً مطیع بوده و در رابطه اش با دیگران اشکالات کمتری به بار می آورد ولی بالاخره به همان نتیجه عدم سازش می رسد ؛ بدین معنی که در حرف تسلیم شده اما درعمل آنچه را که از او خواسته اند انجام نمی دهد. پیوسته موجب ناراحتی والدین می شود ؛ اما به آن اندازه که طفل سرکش مهاجم مورد تنبیه و مجازات قرار می گیرد، او مجازات نمی شود.
لجـــــاجت و کـــج خلقـــــــــــی
لجبازی کودک ممکن است واکنشی باشد که کودک در قبال کوچکترین سرخوردگی از خود نشان می دهد. ممکن است مانع کاری که کودک میل دارد انجام دهد، شوند، در این حال کودک تحریک وعصبانی می شود و چیزهایی از این قبیل می گوید: "هیچ کس مرا دوست ندارد . هیچ وقت کسی چیزی به من نمی دهد. اما همه از من انتظاراتی دارند که انجامش از عهده ام خارج است". ممکن است کودک دراین حال خود را به زمین بکوبد ، سرش را به زمین بزند، لگد بزند و توجهی به محیط اطراف نداشته باشد. در عصبانیت های معمولی ، این حالت فقط یکی دو دقیقه طول می کشد و با خسته شدن طفل برطرف می شود و بعد از آن به مدت چند دقیقه به آهستگی هق هق می کند و حتی اغلب ممکن است از حرکتی که کرده و عدم کنترلی که نشان داده است ، پشیمان شود . ولی در حین عصبانیت نمی توان با استدلال طفل را آرام کرد ؛ زیرا در این لحظات تماس کودک با محیط تا حدود زیادی قطع شده است. برای فهم لجاجت و بدخلقی کودکان و درمان آن بایستی تمایل کودک و انتظارات والدین را به خوبی شناخت و در جهت هماهنگ کردن آن اقدام کرد. حالت بد خلقی وعصبانیت کودک را می توان به منزله دریچه اطمینانی دانست برای برطرف کردن هیجانات شدیدی که طفل نمی تواند آنها را کنترل کند.


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ