سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترین برادران کسى است که براى او به رنج افتى . [ چه رنج افتادن مستلزم مشقّت است . و این شرّ را برادرى که براى او به رنج افتاده‏اند سبب شده . پس او بدترین برادران است . ] [نهج البلاغه]
 
جمعه 89 مرداد 22 , ساعت 9:45 عصر

نامهربانی آتشم زد 
براساس سرگذشت: کامیار

تمام حواسم به تصنیفی بود که از رادیو کوچک و قراضه سیامک پخش می شد. سیامک نشئه نشئه بود و چشمهایش را به زور باز نگهداشته بود، اما من یاد گذشته ها افتاده بودم. گذشته های نه چندان دوری که رویم می شد خودم را در آینه نگاه کنم. صدای ایرج بسطامی مرا به چند سال قبل پرتاب کرده بود:
گلپونه ها نامهربانی آتشم زد  
 آتشم زد 
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد 
 آتشم زد 
می خواهم اکنون تا سحرگاهان بخوانم  
 افسرده ام، دیوانه ام، آزرده جانم ... 
گلپونه های وحشی دشت امیدم  
 وقت سحر شد 
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد  
 من مانده ام تنهای تنها 
من ماندهام تنها میان سیل غمها  
 حبیبم، سیل غمها... 
ناگهان احساساتی شدم و در حالی که قطرات اشک بر گونه ام سرازیر شده بود، با صدای بلند گفتم:
من مانده ام تنهای تنها
 ادامه مطلب...


لیست کل یادداشت های این وبلاگ